روژان، رادمان، رادمهرروژان، رادمان، رادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

سه قلوهای من

جواب آزمایش رادمهر(خدایا خسته ام خسته)

1391/8/26 23:45
نویسنده : مریم
1,325 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی های قشنگم الهی مامانی پیش مرگتون بشه قلبهمیشه دلتنگتون هستم حتی وقتی کنارم هستید دوستتون دارمماچ

چند روز پیش جواب آزمایشت رادمهرم آماده شد ولی بخاطر اجلاس سران در تهران یکهفته تعطیل بود دیروز بعد از یکهفته بالاخره از دکترت وقت گرفتیم و با بابایی رفتیم دکتر و روژان و رادمانو گذاشتیم خونه مامان بزرگ گلی وقتی به مطب رسیدیم تقربیا" شلوغ بود و دکتر هم 2 ساعت دیر اومد قرار بود ساعت 4 بیاد که ساعت 6 اومدعصبانی نوبت ما هم ساعت 15/7 بعدازظهر شد چون یه مقدار دیر میشد بابایی رفت من و تو موندیم مطب وقتی نوبتمون شد  رفتم تو اتاق دکتر و جواب آزمایشتو دادم دکتر دید یه چیزی گفت که احساس کردم مثل آوار فروریختم بدنم داغ شده بود سرم گیج رفت احساس می کردم دیگه بدنم حس نداره حتی دیگه قدرت نگه داشتنتو نداشتم گذاشتمت روی صندلی دلم میخواست داد بزنم دلم میخواست دراز بکشم دلم میخواست گریه کنم گریهناراحتاسترسحرفهای دکترو دیگه نمیشنیدم بعد از 5 دقیقه به خودم اومدم دیدم دکتر هی میگه خانم خانم حالتون خوبه متوجه شدید چی گفتم بهش گفتم نه اگر ممکنه دوباره بگید بنده خدا دوباره از اول برام توضیح داد برات چند تا شربت تقویت کننده و کلسیم و آمپول D3 بعلت ضعیف شدنت نوشت قدرت نداشتم از جام بلند شم به هر زحمتی بود خودمو جمع و جور کردم تو رو بزحمت از روی صندلی برداشتم و از اتاق دکتر اومدم بیرون نگراندکتر گفت به احتمال زیاد تالاسمی داشته باشی ولی قبل از 2 سالگیت نمی تونه نظر قطعی بده که تالاسمی داری یا نه با یه سری آزمایشهای خاص صحت و سقمش مشخص میشهنگرانگریهوقت تمام

تمام مدت تا برسیم خونه مامان بزرگ گریه کردم گریهاحساس می کردم تمام روح و جسمم خستس وقتی وارد خونه مامان بزرگ شدیم خاله پری و دایی امیر حسین هم اونجا بودن با دیدن ما بنده خداها خیلی ترسیدن مخصوصا" مامان بزرگ تا مرز سکه پیش رفت نتیجه رو بهشون گفتم مامان بزرگ همونجا نزر کردکلافه برات بعد هم به مامان بزرگ زهرا زنگ زدم و گفتم ولی انقدر پشت تلفن براش گریه کردم که تا امروز سردرد وحشتناکم خوب نشده هرچی قرص خوردم فایده نداشته اگر تا شب بهتر نشم باید برم دکترناراحت

ایشالا بحق طفل 6 ماهه امام حسین پسرم این مشکلو نداشته باشی ایشالا بحق ناله های شبانه حضرت زینب ایشالا بحق سختی هایی که تو این دو سال کشیدم اذیتها، بی خوابیها، دلنگرانیها، استرسها، 7 ماه استراحت مطلق که زخم بستر شده بودم، بیماریها و روزهای سخت سخت که داشتم تو 2 سالگیت بعد از آزمایش هایی که دکتر گفته چیزی نباشه

خدایا خسته ام خسته نی نی های گلم مامان 4 الی 5 ماه اولی که شما بدنیا اومدید بجز یکشب نخوابید از 5 ماهگیتونو تا به امروز درست نخوابیده چون شب ها که دیر میخوابید بعد از اینکه که خوابیدید تا مامان بخواد بخوابه یکم چشمام گرم بشه وقت شیرتون میرسه دیگه الان هر 3 ساعت شیر میخورید مخصوصا" تو رادمان تا شیرتونو بدم برم شیشه هاتونو بشورم بیام دوباره یکم که بخواد چشمام گرم بشه ساعت شیر بعدی صبح ها هم معمولا" ساعت 9 الی 10 صبح بیدار میشید و تا شب روهم رفته نیم ساعت میخوابید نمی دونم چرا تو روز انقدر کم میخوابید؟؟؟؟ اونم که هر 3 با هم نمی خوابید همیشه یکی خوابه 2 تا بیدار؟؟؟ یه مدتی میشه پا درد گرفتم مخصوصا" زانوی سمت راستم که درد مداوم داره مهره های وسط کمرم هم درد میکنه هی میخوام برم دکتر وقت نمیشه همش امروز و فردا میکنم مخصوصا" برای دندون پزشکی حالا هم قضیه تو رادمهر گلم منو شکست احساس می کنم 10 سال پیرتر شدم نمی دونم با این همه ناراحتی و دلنگرانی و استرسی که از بدنیا اومدن شما تا به امروز داشتم مریض نشم خوبه می ترسم خدای نکرده افسردگی یا بیماری اعصاب و روان یا روحی بگیرم یا از نظر جسمی البته زبونم لال و دور از جون خودم و بابایی و شما دسته گلهای مامان مشکلی برام پیش بیاد

خدایا پروردگارا الهی اینها هدیه های تو بمن هستن خدایا تو هیچ وقت منو تنها نزاشتی خدایا تو همیشه تو بدترین شرایط بمن کمک کردی خدایا خودمو و خانواده 5 نفریمو بازم مثل همیشه در پناه تو میسپارم خدایا اینبار هم تنهام نزار خدایا خودت خوب خوب میدونی من تحمل کوچترین مشکل حتی یه سرماخوردگی یا یه ناراحتی کوچیک بچه هامو ندارم حتی خدایا می دونی دوست ندارم اصلا" و به هیچ وجه یه لحظه از بچه هام دور باشم دوست دارم همیشه کنارم باشن تو می دونی وقتی کاری دارم یا جایی می خوام برم بچه هامو جای میزارم دل تو دلم نیست دوست دارم زودتر اون کار تموم بشه و زود زود برگردم پیش بچه هام خدایا همیشه دوستت داشتم و دارم تو بهترین یار و یاور و پشت پناه برای من از اول زندگی تا به امروز بودی دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم

خواهش می کنم  هر کسی وارد وبلاگ من میشه ماشالا یادش نره و به نیت سلامتی نی نی های من مخصوصا" برای رامهرم 5 تا امن یجب بخونه تا ایشالا مشکلی نداشته باشه و دکتر اشتباه کرده باشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

الناز(مامان بنیا
9 آذر 91 10:12
به حق 5 تن گه چیزی نباشه
خاله محمدماني
21 آذر 91 11:58
خانمي انشاا.. كه ني ني هاي نازت همه شون صحيح و سالم باشن عزيزم . ماشاا.. هر3تاشون خيلي نازن . مي دونم كه نگهداريشون خيلي سخت و خسته كننده است انشاا.. خدا بهت صبر و توان بده تا بتوني خيلي خوب بزرگشون كني و عروسي و دوماديشون رو ببيني.
از طرف من ببوسشون خيلي وقته عكسي ازشون نذاشتي حتما خيلي بزرگ شدن


ساناز
6 دی 91 12:35
سلام خانمی وبلاکت دیدم انشاال.. بچه هات سالم باشند سعی کن برای بزرگ شدنشون کمک بگیری چون احساس کردم کمک نداری من شما رو درک می کنم جون خودم با خواهرم دوقلو بودیم