فرارسیدن ماه محرم
سلام نی نی های قشنگم الهی مامان فدای کارهایی که میکنید بشه اگر بدونید مامان برای هر حرکت جدیدی که انجام میدید ضعف میکنه
ماه محرم هم فرا رسید خیلی وقته فرصت نکنم تا بیام تو وبلاگ براتون بنویسیم انقدر روزهای پر استرس داشتم مامانی، همش درگیر مریضی های شما بودم پارسال این موقع تو دل مامان بودید و مامان روز شماری میکرد تا شما سلامت باشید و سالم بدنیا بیاید چقدر زمان زود گذشت ایشالا اگر وقت بشه میخوام برم براتون لباس سقایی بخرم و سقاتون بکنم حتی برای تو دخمل مامان ایشالا از این موقع به بعد روزهای شاد و بدون بیمارییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی و بدون استرس داشته باشیم مامان ایشالا به امید خدا
حالا بریم سراغ نی نی های مامان الان دیگه رادمان پسر گل مامان چهاردست و پا بسرعت باد میره و دستشو میگیره به دیوار یا به سانفار یواش یواش راه میره چهارتا دندون داره دست میزنه میخنده و واییییییییییییییییییییی از گریه هاش اگر شروع بشه حالا حالا بند نمیاد همش دنبال مامان میاد تو آشپزخونه یا اینکه منتظر مامان بشینه و از مامان بالا بره شب ها هم برای خوابیدنش 2 ساعت طول میکشه تا بتونیم بخوابونیمش معمولا" ساعت 2 نیمه شب بزور میخوابه الهی قربونت برم مامان
رادمهر پسر عسل مامان دیگه چهاردست و پا میره جدیدا" دستشو میگیره به مبل یا سانفار و میخواد بلند بشه ولی نمی تونه و در تلاشه چهارتا دندون داره و همش مامانو اذیت میکنه بیشتر اوقات مریضه حالت سرماخوردگی داره و بالا میاره بعضی اوقات مامانو انقدر بخاطر اینکه شیر نمی خوره و بالا میاره اذیت میکنه که مامان میشینه یه گریه مفصل میکنه ولی با تمام این احوال یک لبخند یا یه شرین کاری میکنه و تمام موارد بالا رو مامان فراموش میکنه الهی قربونت برم مامان
روژان یکی یه دونه مامان دیگه چهاردست و پا میره جدیدا" دستشو میگیره به مبل یا سانفار و میخواد بلند بشه ولی نمی تونه و در تلاشه دوتا دندون داره خیلی کارای بامزه میکنه تو دلبرتر از پسرا شده اذیتش از قبل کمتر شده سرسری میکنه ، دست میزنه و دوست داره با آهنگ برقصه، بای بای میکنه و عاشق آیفون تصویری خونه خودمون و مامان بزرگش شده وقتی میریم مهمونی دوست داره همش پای آیفون تصویری باشه با انگشت به آیفون اشاره میکنه که ببریمش دم آیفون الهی قربونت برم مامان
و اما هر سه عاشق بیرون رفتن هر کی بیاد خونه تا در باز و بسته بشه یا بخواد بره رادمان شروع به گریه کردن میکنه و بقیه بدو بدو میان دم در و میخوان بزور برن بیرون و وقتی میخوام بریم بیرون انقدر ذوق زده میشن که تو راه پله انقدر سرو صدا میکنید که نگو چند روز پیش هم تولد دختر عمه نسیم بود همه اومدن بودن با تعجب اولین مهمونی بود که بهتون خوش گذشت و شیطونی کردید و اذیت نکردید دوباره شده بودید نقل مجلس راستی آرشین کوچولو هم اومده بود ماشالا خیلی پسر مودب، بامزه، دوست داشتنی و ساکتیه از دیدن شما ذوق کرده بود و دوست داشت با شما بازی کنه ایشالا شما هم زود قد آرشین کوچولو بشید