روژان، رادمان، رادمهرروژان، رادمان، رادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

سه قلوهای من

واکسن 18 ماهگی و فرارسیدن ماه مبارک رمضان

1392/4/30 16:58
نویسنده : مریم
999 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی های من عزیزای دل مامان با تمام اذیتهای مداومی که دارید خیلی دوستتون دارم

ماه مبارک رمضان با تمام مبارکیش فرا رسید یه احساس غریبی دارم چون نمی تونم روزه بگیرم خیلی خیلی ناراحتم الان دقیقا" 3 سال میشه نتونستم روزه هامو بگیرم وقتی زمان افطار میشه یه احساس خاصی پیدا میکنم دلم میشکنه که من روزه دار نیستم خدایا توفیق بده که بتونم سال آینده روزه داری کنم

بالاخره موفق شدیم بریم واکسن 18 ماهگیتونو بزنیم روز سه شنبه رفتیم مرکز بهداشت نزدیک خونه مامان بزرگ با مامان بزرگ و عمه رفتیم وقتی وارد شدیم خیلی شلوغ بود وقتی نوبت ما شد نمی دونم چرا انقدر مامانی استرس داشت وقتی به نوبت بهتون واکسن زدن شما گریه میکردید انگار قلب مامانی رو داشتن خنجر میزدن بعد از واکسن با مامان بزرگ و عمه الهه برگشیتم خونه نیم ساعت بعد هم عمه نسرین و اون یکی مامان بزرگ اومد ساعت 30/3 هم مامان بزرگ و عمه ها رفتن شما هم خوابیدید

ساعت 5 که از خواب بیدار شدید وای شروع کردید به گریه کردن و بی قراری تب هم کرده بودید بیچاره مامان بزرگ هم روزه بود با اون حال تا 10 قبل از افطار بود که گفت حالم داره بد میشه و رفت خونه چه روزی سختی و پر تنشی بود ساعت 30/11 شب هم بابا رفت دنبال مامان بزرگ که شب بمونه خونمون چون شما هم تب داشتید هم بی قراری واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی مخصوصا" تا رادمانم با درآوردن دندون نیشتم همزمان شده بود نور الا نور بود دیگه تا صبح همش تب کردی روز بعد هم تب کردی و تا چند روز میلنگی راه می رفتی خیلی هم بد اخلاق و بهانه گیر شده بودی بالاخره با تمام این تفاسیر واکسن 18 ماهگیتونو زدیم خداروشکر

هنوز خوب غذا نمی خورید همدیگرو خیلی گاز میگیرید جالبه همگیتون زیاد گاز میگیرید ولی اسم تو رادمهرم رو بیشتر همه برای گاز گرفتنت صدا میکنن وای رادمهر گلم پس کی میخواد این بالا آوردنهای مداومت خوب بشه پسرم روزی چند بار بالا میاری با رانیتیدین و امپرازول هم خوب نشدی نمی دونم دیگه چیکار کنم خیلی ضعیف شدی غذا که نمی خوری شیر هم خوب نمی خوری وقتی که شیر هم بخوری میاری بالا از رادمان و روژانم که وزنت خیلی کمتره

خدایا تو به این ماه مبارک رمضان قسم به پسرم کمک کن که کم خونی و این بالا آوردنهای مداومش خوب بشه وقتی بالا میاره احساس خیلی بدی پیدا می کنم خیلی خیلی ناراحت میشم که این بچه با این کم سن و سالی انقدر عذاب میکشه الهی مامان بمیره ای پسر گلم تو اولش از همه قلها تپل تر و وزنت از اونا بیشتر و بیشتر از اونا شیر میخوری نمی دونم بهت یهو چی شد خدایا خدایا خدایا تو همیشه یار و یاورم بودی همیشه حضورت تو زندگیم پر رنگ بود خدایا اول از همه میخوام مشکل رادمهرم رو حل کنی دوم خدایا از صحت سلامتی خانواده ام بعد رزق روزی بعد اینکه خدای چشم بد، آدمهای حسد و شرور و از هر چی بدی من و خانواده ام رو در پناه خودت بگیری و از ما دور کنی

خدایا مثل همیشه میگم خیلییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییی دوستت دارم تو همیشه بزرگترین یاور و حامی من بودی خدایا خیلی از جاها تو زندگیم بهم کمک کردی از چه آدمهایی از چه خطراتی از چه مشکلاتی از من محافظت کردی خدایا همیشه همه سال همه روز همه ساعت و همه دقایق احساست کردم خدایا دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)