روژان، رادمان، رادمهرروژان، رادمان، رادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

سه قلوهای من

بستری شدن شما جیگرای مامان تو ان آی سیو

وای مامان ۲ روز بعد از زایمان منو مرخص کردن چقدر مامان درد داشت بعد از اینکه مامان اومد خونه ۲ روز بعد که یه کم بهتر شد هر روز از صبح میومد بیمارستان تا شب چه روزای سختی رو مامان کشید وای وقتی دید که تو سر رادمهر سرم وصله سرمش خونیه چقدر مامان گریه کرد یا وقتی رادمان شیر خورده بود از دماغ و دهنش شیر میومد وای خدایا یا وقتی که شما ها اومدید خونه روژان تنها تو بیمارستان مونده بود وقتی مامان دید که روژان تمام تنش کثیف شده بالا آورده جاش خیسه و سردش چقدر گریه کرد خدایا هیچ مادری ناراحتی بچشو نبینه ...
9 بهمن 1390

مرخص شدن رادمان و رادمهر بعد از 12 روز

سلام مامان پسرای گلم بالاخره بعد از ۱۲ روز سخت شماها رو مرخص کردن و آبجی موند بیمارستان وای مامان قربونتون بشه چقدر مامان دوستتون داره میخواد بخورتتون ماچتون کنه ولی دکتر اجازه نداده که ماچتون کنه مامان ...
9 بهمن 1390

دل درد رادمان

سلام مامان پسرم گلم رادمانم تو دیشب تا صبح نخوابیدی دل درد داشتی یبوست شدی مامان بمیره که درد می کشی کاش زود خوب بشی مامان وقتی گریه می کنی یا داد میزنی قلبم از جا کنده میشه رادمهر نسبت به تو و روژان خیلی آروم تره ولی من همه شما رو خیلی خیلی خیلی دوست دارم بعضی اوقات فکر می کنم خوابم که خدا سه گل بمن هدیه کرده   ...
9 بهمن 1390

لگد زدنهای مداوم به مامان

سلام نی نی های گلم چقدر امروز به مامان لگد زدید انگار داشتید با هم دعوا می کردید الهی قربونتون بشم هر چی دوست دارید لگد بزنید فقط سالم باشید سالم بدنیا بیایید مامان حاضر تمام سختی ها رو بخاطر شما تحمل کنه ...
30 دی 1390

اولین حرکت

سلام نی نی های گلم امروز برای اولین بار حرکتتون احساس کردم چه احساس خوبی وای مامان قربون حرکت کردنتون بشه الهی چقدر دوستتون دارم ...
30 دی 1390

آزمایش غربالگری سه ماهه دوم

سلام نی نی های خوشگلم  دیروز رفتیم سونو خدارو هزاران هزار مرتبه شکر همه چیز خوب بود اگر بدونید اولش چقدر استرس داشتم ولی وقتی تو آخرین مرحله دکتر داشت برام توضیح میداد و جنسیتاتونو می گفت چقدر خوشحال شدم تو دلم قند آب میشد چقدر همون جا قربون صدقتتون رفت مامان  دیروز با بابایی و مامان بزرگ رفتیم و دایی حسین هم اومد دنبالمون ...
30 دی 1390