روژان، رادمان، رادمهرروژان، رادمان، رادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

سه قلوهای من

خبر بد در هفته 19

سلام نی نی های خوشگلم مامان خیلی خیلی دوستتون داره مامان دیشب از سردرد خوب نخوابید بخاطر اینکه یه خبر بد شنیده بود شوهر عمه طاهره فوت شده اصلا" قابل باور نیست مامانی میدونه برای شما گریه خوب نیست ولی یه کم نصف شب گریه کرد گل های مامان زندگی های مامان دایی حسین برای فردا وقت دکتر گرفته برای غربالگری سه ماهه دوم مامان خدا خدا میکنه که همه چیز خوب پیش رفته باشه و شما هم سالم باشید اگر بدونید مامان داره روز شماری می کنه برای اینکه تکون خوردناتونو ببینه پس چرا را تکون نمی خورید؟ اگر بدونید چقدر مامان منتظره که دیماه بیاد که شماها سالم باشید و سالم بدنیا بیاید که شما رو بغل کنه
30 دی 1390

آزمایش چکاب سه ماهه اول

سلام نی نی های گلم مامان قربونتون بشه  میدونید که مامان چقدر دوستون داره   بابایی دیروز رفته بود جواب آزمایش چکاب مامان رو بگیره مامان دیروز وقتی جواب آزمایشو گرفت خیلی نارحت شد قبش گرفت  آخه وقتی به دکتر نشون دادم گفت تیروئید پرکار گرفتی برای طپش قلب مامان هم گفت بر متخصص قلب بابایی برای امروز وقت گرفت ولی مامان دیشب راحت نخوابید امروز رفتیم نوار قلب و اکو کردیم خداروشکر مشکل خاصی نبود ولی گفت حتما" برو دکتر غدد برای تیروئید برای مامان دعا کنید که مشکلی پیش نیاد و با دارو خوب بشه نی نی های نازم امیدای مامان خوب به دل مامان بچسبید نکنی یه وقت زودتر از وقت بیائید   میدونید که مامان بخاطر اومدن شما چقدر ناراحتی ک...
30 دی 1390

خونریزی در هفته 11

سلام نی نی های خوشکل من دیر دیر میارم براتون می نویسم میدونید که حال مامان اصلا خوب نیست همش استفراغ و دل درد از هفته پیش هم لکه بینی و خونریزی بخاطر اینکه یکی از جفت شما ها پایین تره مامان حاضر بخاطر شما همه اینارو تحمل کنه تا شما سالم باشین چندروز هم که دل درد بدی دارم توکل بخدا ایشالا اینروزا زودتر بگذره بهمن بیاد تا شما بیاید تو بغل مامانی الان هفته ۱۱هستید گلهای مامان مامان خیلی خیلی دوستتون داره ...
30 دی 1390

آزمایش غربالگری سه ماهه اول

سلام عشق های من زندگی های من امیدای من خیلی دوستتون دارم الان ۲ هفته ای میشه که اومدم خونه مادر بزرگ چون اصلا" حالم خوب نبود روز شنبه که رفتم آزمایش بدم چقدر صبح حالم بد شد داشتم دور از جون همگیتون می مردم   روز دوشنبه هم رفتم برای تست غربالگری دایی حسین وقت گرفته بود با بابایی ساعت ۱۲:۳۰ رفتم وای وقتی دکتر اسممو صدا کرد رفتم رو تخت دراز کشیدم تمام تنم میلرزید و گریه می کردم دکتر خیلی با من دعوا کرد بعد از انجام سونوگرافی بهم گفت شما  الحمدوالله سالمید خیالم راحت شد بیچاره بابایی هم نگران بود الان دو هفته میشه که خونه شب ها تنها می خوابه دلم برای بابایی می سوزه من که خیلی خیلی دوستش دارم مرد خوبیه حالا ایشالا که بدنیا اوم...
30 دی 1390

حالت تهوع شدید

وای نی نی های خوشکل من امیدای من عشق های من مامانی قربونتون بشه امروز خیلی حالت تهوع شدید دارم چند بار تو شرکت آوردم بالا خدایا کمکم کن زودتر این حالت تهوع خوب بشه ...
30 دی 1390