روژان، رادمان، رادمهرروژان، رادمان، رادمهر، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره

سه قلوهای من

تولد دو ماهگی و بستری شدن نی نی های من (بدترین روزهای زندگی من)

1391/2/12 1:01
نویسنده : مریم
1,757 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی های ناز و دوست داشتنی من مامان قربونتون بره الهیقلبماچ

 کوچولوهای مامان این روزها سخت ترین و تلخ ترین روزهای زندگی مامان بود ناراحتچون شما گل های مامانی مریض شدید

تو رادمهرم اولین نفری بودی که مریض شدی 4 روز بیمارستان بودی چقدر مامانی عذاب و ناراحتی و دلنگرانی کشید نگرانوقتی بعد از 4 روز از بیمارستان مرخص شدی اومدیم خونه دیدم که روژان و رادمان هم سخت مریض شدن بعد اونارو بردیم بستری کردیم وای اگر بدونید که مامان داغون شده از بس برای شما گریه کرده و نگرانی و بی خوابی کشیده گریهاز زمان بدنیا اومدن شما من خیلی سختی کشیدم از بستری شدن شما تو ان آی سیو که با زخم بخیه سزارین به سختی راه می رفتم و درد داشتم هر روز میودم بیمارستان از صبح تا شب کنار شما بودم تا بی خوابی های شبانه روزی که برای شما کشیدم حالا که مریضی شما منو داغون داغون کرده نی نی های ناز من مامان هم مریض شده تمام انرژی که داشته ته کشید ولی حاضره برای سلامتی و راحتی شما تمام سختی ها رو تحمل کنه فقط شما خوب و سالم باشید مامان دیگه غم نداره

ایشالا هیچ مامان یا نی نی پاش به بیمارستان نرسه

خدایا میدونی چقدر صدات می کنم خدایا تو همیشه تو همه مراحل سخت زندگیم کنارم بودی منو حمایت کردی کمکم کردی تو همه موارد زندگیم خدایا مثل همیشه پشت و پناه من و همسرم و بچه هام باش خدایا مثل همیشه خودمو و خانوادم به تو می سپارم خدایا تو بهترین حامی و حمایت کننده هستی خدایا خیلی دوست دارم خیلی خیلی چون تو بهترینی بهترین تو بهترین شنونده ای وقتی دلم از این دنیا و مردمان پستش میگیره و میشکنه تو بهترین پشت و پناهی چون وقتی کمک می خوام اولین نفری که به کمکم میایی تو بهترین و مهربون ترین کسی هستی که بدون منت و حرف و حدیث تمام مشکلاتمو حل می کنی ازت می خوام تمام انرژیهای منفی، مریضی،چشم شور،آدم حسود، آدم تنگ نظر و از تمام کسانیکه نمی تونن خوشحالی و خوشبختی من و همسرمو ببینن و هرکس که چشم و نظری بدی به من و زندگیم داره از من و خانوادم دور کنی

خدایا بازم میگم دوست دارم دوست دارم دوست دارم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان حسین جون
21 آذر 91 10:04
سلام مامانی مهربون وفداکار اولش بذار تولد نی نی های نازتو بهت تبریک بگم ایشالله که صدساله بشن صحیح وسالم کنار مامان وبابا این مطلبو که خوندم اشکم دراومد یاد زمانی که حسین جونم بیمارستان بود، افتادم ! واقعا درکت میکنم چی کشیدی عزیزم ایشالله خدا خودش حافظ ونگهدار همه بچه ها باشه
منتظر نی نی کوچولو
3 دی 91 13:24
سلام گلم خدا سه قلوهاتو برات ببخشه هرچند نگه داشتن 3 تا بچه همسن خیلی سخته و یوقتایی خارج از کنترل اما میدونم و یقین دارم حس مادرانه طوریه که حاظری تحمل کنی و حتی اگر 5 تا هم بودن واین حس میتونه تورو شبها بیدار نگه داره تا بهشون شیر بدی و بخوابونیشون برای هر مریضیشون حتی تب کردن گریه کنی و زره زره وجودت اب بشه ایشالله خدا برات حفظشون کنه خیلی خوشم اومد از وبلاگت من نی نی ندارم الان 7 ماه که منتظرم برام دعا کن منم مثله تو حسه مادرانه رو تجربه کنم خیلی دارم اذیت میشم برام دعا کن