چهارشنبه سوری
سلام نی نی های گلم الهی مامان دورتون بگرده انقدر مامانی درگیر شماست که فقط نداره بیاد تو وبلاگ براتون از شیرین کاریهایی که میکنید بنوسیه
سال 91 هم با تمام بدیها ، خوبیها و سختیها گذشت امسال برای مامان از همه سالهای زندگیش زودتر گذشت یه سال سخت و پر تلاش برای مامان و بابا بود امسال قرار بود خونمونو عوض کنیم یه خونه بزرگتر و نزدیک به مامان بزرگ بخریم که دیگه مامان بزرگ براش سخت نباشه میاد خونمون ولی یه سری اتفاقات افتاد که مانع از این شد که ما خونمونو عوض کنیم ایشالا اگر قیمت خونه بالا نره سال 92 به امید خدا
بابایی امروز زودتر اومد خونه که به مامانی تو کارای خونه کمک کنه و قراره فردا هم نره سرکار تا ببینیم چی میشه
امشب میخوام بریم خونه مامان بزرگ گلی هنوز هوا تاریک نشده صدای تق و توق از خیابون میاد نمی دونم چرا انقدر عصبی هستم تقربیا" همه کارها رو کردم امسال بر خلاف پارسال رفتم سبزه و یه هفت سین قشنگ خریدم
وای وای از دست تو رادمان مامان بابا هم رفت سه ماهی گلی براتون خرید وقتی بابا اومد و ماهی ها رو تو تنگ انداخت تو شروع کردی به گریه کردن تنگ ماهی رو میخواستی که دستتو بکنی توش و باهاشون بازی کنی